نوشته شده توسط : Kloa

دروغی به‌نام آرامش
۱. انسان؛ حیوان ناراضی متمدن
فروید از این‌جا آغاز می‌کند که انسان با وجود دستاوردهای تمدنی، همچنان ناخشنود است. چرا؟ چون تمدن برای مهار خشونت و شهوت، او را از غرایزش دور کرده است. آنچه طبیعت درون ماست، با آنچه جامعه از ما می‌خواهد، در تعارض است. تمدن نظم می‌آورد، اما شادی را کاهش می‌دهد. انسان مدرن در ظاهر آزاد است، اما در باطن اسیر. این نارضایتی، ریشه در این جدایی میان «منِ واقعی» و «منِ اجتماعی» دارد. و تمدن، با همه عظمتش، درمانگر نیست.

۲. تمدن؛ ماسک خوشبختی بر چهره رنج
تمدن ساختاری‌ست پرشکوه، اما بر گورستان امیال بنا شده. قانون، دین، اخلاق و نهادها، ماسک‌هایی‌اند برای کنترل انسان. فروید می‌گوید تمدن نمی‌گذارد ما آن‌طور که می‌خواهیم، زندگی کنیم. به جای آن‌که بکشد، مجبور می‌کند لبخند بزنیم. اما زیر این لبخند، اندوهی ابدی پنهان است. فروید بی‌رحمانه پرده را کنار می‌زند: خوشبختی تمدن، توهمی گران‌قیمت است. و این توهم، چنان عادی شده که دیگر به چشم نمی‌آید.

۳. غریزه مرگ؛ دشمنی درونی با تمدن
در کنار میل به زندگی (eros)، غریزه‌ای تاریک وجود دارد: میل به نابودی، به مرگ. فروید این غریزه مرگ را یکی از موانع تمدن می‌داند. انسان همزمان که می‌سازد، می‌خواهد ویران کند. تمدن باید با این نیرو بجنگد؛ و هر چه جلوتر می‌رود، مقاومت غریزه مرگ بیشتر می‌شود. تمدن، همچون سدی در برابر امواج مخرب ناخودآگاه است. اما این سد، ترک‌هایی دارد. و آن ترک‌ها، نقاط شروع بحران‌های روانی و اجتماعی‌اند.

۴. دین؛ توهم آرام‌بخش یا ابزار تمدن؟
فروید می‌گوید دین یکی از ابزارهای تمدن برای مهار امیال است. اما دین نه از سر حقیقت، بلکه به‌مثابه توهمی مفید عمل می‌کند. وعده بهشت، ترس از دوزخ، و تصویر پدر آسمانی، برای کنترل رفتار ساخته شده‌اند. دین ما را آرام می‌کند، اما به بهای از دست دادن عقل انتقادی. او از دین دفاع نمی‌کند، بلکه آن را چون دارویی موقتی برای ملال تمدن می‌بیند. و دارو، همیشه اعتیاد می‌آورد.

۵. وجدان؛ صدای تمدن درون فرد
فروید معتقد است فراخود، یا وجدان، صدایی است که تمدن در درون ما کاشته. این صدا، ما را سرزنش می‌کند، حتی اگر هیچ‌کس نبیند. با گذشت زمان، صدای وجدان بلندتر و تیزتر می‌شود. نتیجه؟ حس گناه، حتی بدون ارتکاب گناه. انسانِ متمدن، خود را پنهانی مجازات می‌کند. و این چرخه، ملالت را عمیق‌تر می‌کند. تمدن، از درون ما را می‌فرساید؛ آرام و بی‌رحم.

۶. تمدن، رویای شیرین با پایان تلخ
در نهایت، فروید تمدن را نه تقدیس می‌کند، نه طرد. او واقع‌گراست: تمدن ضروری است، اما هرگز کامل نمی‌شود. تمدن به ما امنیت و معنا می‌دهد، اما شادی را محدود می‌کند. و این دوگانگی، از ما انسان‌هایی شکاف‌خورده ساخته. فروید می‌پرسد: آیا می‌توان شاد بود و در عین حال متمدن؟ پاسخش تلخ است: شاید نه. اما این آگاهی، نخستین گام برای بهتر زیستن است.





:: بازدید از این مطلب : 25
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 1 خرداد 1404 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: